راز...

زندگی همچون قماریست....

راز...

زندگی همچون قماریست....

ناکامی

در یک ناکامی عاشقانه (چه در رابطه با دختر چه پسر) چیزی بنام وفاداری که انسان را سلامت تر کند وجود ندارد. انسان های اندیشمند و فیلسوفان والاتبار هرگز زیر بار این مفهوم دروغین نرفته و سرخوشانه بر آن که ناکامشان نموده خنده زده و از او عبور کرده تا به قله ها برسند و تمام ناراحتی ها و سرزنش ها را به دیده تحقیر نگریسته و از دام یک زن جادوگر پرواز میکنند. از آنسو انسان های بی چیز و فرومایه که از تربیت و کنترل سلامت خود ناتوانند به رنجوری و فلاکت افتاده و پی در پی یا حکایت ظلمی که بر آنها رفته را نزد دیگران بازگو نموده یا آنقدر بر سر خود میزنند و رنج میبینند و در طول سالیان خود را از این غم مضحک پر میکنند - حال آنکه آنی که ناکامشان کرده تنها به فکر سلامتی بدن خود است -در صورتی که آنها بیش از پیش نیروهایشان را از دست داده و چون یک بینوای بدبخت تمام آرزوها و بلند پروازیشان فراموش میشود. شما را پند میدهم که بر آنها بخندید . در آنسو شمایی که آزاده اید و می خواهید زیستتان تجلی نیرو و سلامتتان باشد در آسمان ها پرواز کنید و گه گاهی جهت شکار قرقاولی بر زمین بیایید و اگر از شما گریخت چه باک؟ شما راشاید پرنده ای خوش گوشت و زیباتر در تقدیر باشد پس پرواز کنید تا طعمه ای در شان خود بیابید و آنگاه که یافتیدش چنان بر او حمله برید که یا بدریدش و یا اگر بتواند بگریزد  تا پایان حیاتش اثر چنگال شما را بر تن داشته باشد . آری چنین است وفاداری در قاموس جان های آزاده...  

 

 

دنیای بی زنجیر

دنیا که شروع شد زنجیر نداشت ،خدا دنیای بی زنجیر آفرید. آدم بود که زنجیر را ساخت،شیطان کمکش کرد. دل،زنجیر شد.عشق،زنجیر شد.دنیا پر از زنجیر شد و آدم ها همه دیوانه زنجیری. 

خدا دنیای بی زنجیر می خواست،نام دنیای بی زنجیر بهشت است. 

امتحان آدم همین جا بود.دست های شیطان از زنجیر پر بود. 

خدا گفت :زنجیرت را پاره کن.شاید نام زنجیر تو عشق است. 

یک نفر زنجیرهایش را پاره کرد.نامش را مجنون گذاشتند. 

مجنون اما نه دیوانه بود ونه زنجیری.این نام را شیطان بر او گذاشت. 

شیطان آدم را در زنجیر می خواست.لیلی مجنون را بی زنجیر می خواست.لیلی می دانست خدا چه می خواهد.لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند.لیلی ماند.زیرا لیلی نام دیگر آزادی است.... 

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 

استجابت دعا

یک کشتی در میان طوفان شکست و غرق شد و فقط دو مرد توانستد نجات یابند و شناکنان

خود را به جزیره کوچکی برسانند. دو نجات یافته هیچ چاره ای به جر دعا کردن و کمک خواستن

از خدا نداشتند . چون هر کدامشان ادعا می کردند به خدا نزدیکترند و خدا دعایشان را زودتر

استجابت می کند. تصمیم گرفتند جزیره را به دو قسمت تقسیم کنند و هر کدام در قسمت

متعلق به خود دست به دعا بر دارند تا ببینند کدام زودتر به خواسته هایشان می رسد.

نخستین چیزی که هر دو از خدا خواستند غذا بود.صبح روز بعد مرد اول میوه ای را بالای

درختی در قسمت خودش دید و با آن گرسنگی اش را بر  طرف کرد اما سرزمین مرد دوم

هنوز خالی از هر گیاه و نعمتی بود هفته بعد دو جزیره نشین احساس تنهایی کردند

مرد اول دست به دعا برداشت و از خدا طلب همسر کرد. روز بعد کشتی دیگری شکست

و غرق شد و یگانه نجات یافته آن یک زن بود که به طرف بخشی که مرد اول قرار داشت

شنا کرد. در سمت دیگر مرد دوم هنوز هیچ همراه . همدمی نداشت.

به زودی مرد اول از خداوند طلب خانه٬ لباس٬ غذای بیشتر کرد٬ روز بعد مثل  این که

جادو شده بود همه چیز های که خواسته بود به او داده شد . اما مرد دوم هنوز هیچ

چیز نداشت. سر انجام مرد اول از خدا طلب یه کشتی کرد تا او و همسرش آن جزیره

را ترک کنند. صبح روز بعد مرد یک کشتی که در قسمت او در کنار جزیره لنگر انداخته بود

یافت . مرد با همسرش سوار کشتی شد و تصمیم گرفت جزیره را با مرد دوم که یگانه

ساکن آن جزیره دور افتاده بود ترک کند. با خودش فکر کرد که دیگری شایسته دریافت

نعمت های الهی نیست ٬ چرا که هیچ کدام از در خواست های او از طرف خدا مورد

قبول قرار نگرفته بود.

هنگامی که کشتی آماده ترک جزیره بود ٬ مرد اول ندایی از آسمان شنید:(( چرا

همراه خود را در جزیره ترک می کنی؟))

مرد اول جواب داد: (( نعمت ها فقط برای خودم است٬ چون که من یگانه کسی بودم

که برای آنها دعا و طلب کردم٬ دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ کدام نیست.))

آن صدا سر زنش کنان ادامه داد :(( تو اشتباه می کنی! او یگانه کسی بود که من

دعا هایش را مستجاب کردم و گرنه هیچ کدام از نعمت های مرا دریافت نمی کردی))

مرد گفت :(( به من بگو او چه دعایی کرده است که من باید بدهکارش باشم؟))

جواب آمد:(( او دعا کرد که همه دعا های تو مستجاب شود.)) 

 

جملاتی زیبا از بزرگان تاریخ

هر کسی می تواند بدبختی را تحمل کند ,اگر می خواهید اخلاق کسی را امتحان کنید به او قدرت بدهید. 

آبراهام لینکلن 

   

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند 

مارکز 

 

چنانچه به خورشید نگاه کنی ، سایه ای نخواهی یافت . 

هلن کلر 

  

شکست نتیجه خودداری از انجام عملی ( مثلاٌ زدن یک تلفن ، رفتن یک کیلومتر راه یا اظهار عشق و محبت) است. 

آنتونی رابینز
 

هیچگاه امید کسی را ناامید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد . 

ارد بزرگ
 

هر کاری انجام می دهید آن را با تعهد انجام دهید . 

باربارا دی آنجلیس 

  

هیچ چیز در این دنیا اتفاقی نیست. 

وین دایر  

 

 ابله ترین دوستان ما، خطرناک ترین دشمنان هستند. 

سقراط

  

اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم ناراحت نشه و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی نا امید نشه  

چارلی چاپلین 

  

تنهایی در بهشت هم ارزش ندارد. 

دو سن پی یر
 

عفو کردن خطا، انتقام ملایمی است.  

دیل کارنگی
 

اگر یاد بگیرید که به مشکلات بخندید، همیشه چیزی برای خندیدن دارید. 

کارول
  

خنده کوتاهترین فاصله بین دو نفر است . 

ویکتور هوگو 

  

دوست مثل پول ، بدست آوردنش از نگه داشتنش آسان تر است. 

باتلر 

 

بدترین و خطرناکترین کلمات اینست: «همه این جورند» . 

تولستوی 

  

به همه عشق بورز به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن. 

شکسپیر  

 

پیروزی یعنی توانایی رفتن از یک شکست به شکست دیگر بدون از دست دادن اشتیاق  

وینستون چرچیل  

 

 اگر با دشمنی زیاد بجنگی ،‌ بعد از مدتی تمام استراتژی های تو را فرا میگیرد  

ناپلئون   

 

 ما باید به شانس ایمان بیاوریم ،‌ تا کی میتوانیم موفقیت کسانی را که دوستشان نداریم تفسیر کنیم  ..  

ژان کوکتو   

 

 انسانهای باهوش مسائل را حل میکنند ، نوابغ آنها را اثبات میکنند 

آلبرت انیشتین  

  

 زندگی رو زیاد جدی نگیر ، چون هرگز از اون زنده بیرون نمیری 

البرت هوبارد 

 

 آنچنان زندگی کن گویی که فردا خواهی مرد ،آنچنان بیاموز گویی که تا ابد زنده خواهی ماند 

ماهاتما گاندی 

 

 مرگ یک نفر تراژدیه ، مرگ یک میلیون نفر آمار !  

ژوزف استالین 

  

 بهتر است دهانت را ببندی و احمق بنظر برسی ، تا اینکه بازش کنی و همه بفهمند که واقعاً احمقی  

مارک تواین  

 

 مذهب چیزی است که مانع کشته شدن پولدار بدست فقیر میشود   

هنگامی که دشمنت در حال اشتباه کردن است     , 

در کارش وقفه نینداز

ناپلئون بناپارت  

 

 همیشه دشمنانت را ببخش ، هیچ چیز بیش از این آنها را ناراحت نمیکند  

اسکار وایلد  

  شادی را علت باش نه شریک و غم را شریک باش نه دلیل 

زرتشت 

 

باور دارم...

من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد. 

 
من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم.


من باور دارم ...
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصله‌ها. عشق واقعى نیز همین طور است.

 
من باور دارم ...
که ما مى‌توانیم در یک لحظه کارى کنیم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.


من باور دارم ...
که زمان زیادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.


من باور دارم ...
که همیشه باید کسانى که صمیمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین بارى باشد که آن‌ها را مى‌بینم.


من باور دارم ...
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام مى‌دهیم، صرفنظر از این که چه احساسى داشته باشیم.


من باور دارم ...
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.


من باور دارم ...
که قهرمان کسى است که کارى که باید انجام گیرد را در زمانى که باید انجام گیرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پیامدهاى آن.


من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آیند و ما را نجات مى‌دهند.


من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا این به من این حق را نمى‌دهد که ظالم و بیرحم باشم.


من باور دارم ...
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشته‌ایم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ایم بستگى دارد تا به این که چند بار جشن تولد گرفته‌ایم.


من باور دارم ...
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم.


من باور دارم ...
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.


من باور دارم ...
که زمینه‌ها و شرایط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثیرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.


من باور دارم ...
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند و کاو کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى مرا تغییر دهد.


من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.


من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسیم تغییر یابد.


من باور دارم ...
که گواهى‌نامه‌ها و تقدیرنامه‌هایى که بر روى دیوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.

 

من باور دارم ...
«شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را دارد نیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مى‌کند.»