هفت نصیحت مولانا
گشاده دست باش ، جاری باش ، کمک کن
( مثل رود )
با شفقت و مهربان باش
( مثل خورشید )
اگر کسی اشتباه کرد آن را بپوشان
( مثل شب )
وقتی عصبانی شدی خاموش باش
(مثل مرگ )
متواضع باش و کبر نداشته باش
( مثل خاک )
بخشش و عفو داشته باش
( مثل دریا )
اگر می خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش( مثل آینه)
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!