-
دل تنگی
دوشنبه 8 آذر 1389 12:56
تا حالا فکر کردین که چرا یه مدت توی جاده زندگی با یکی هم مسیر می شین، بعد سر یه دو راهی هر کدوم مسیر تازه ای رو انتخاب میکنید ؟ قطعاً توی این هم مسیری، تنهائی هاتون رو با هم قسمت کردین، شادی هاتون رو هم همینطور. گاهی وقتها هم که تو راه گم شدین، پناه همدیگه بودین ... یک وقتهائی که یکی تون از ادامه راه خسته میشد اون یکی...
-
درخشش کاذب!
سهشنبه 18 آبان 1389 19:13
یک روز صبح به همراه یکی از دوستان آرژانتینی ام در بیابان «موجاوه» قدم می زدیم که چیزی را دیدیم که در افق می درخشید. هرچند مقصود ما رفتن به یک «دره» بود، برای دیدن آن چه آن درخشش را از خود باز می تاباند، مسیر خود را تغییر دادیم. تقریباً یک ساعت در زیر خورشیدی که مدام گرم تر می شد راه رفتیم و تنها هنگامی که به آن رسیدیم...
-
افکار دیگران!
شنبه 24 مهر 1389 15:20
مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند. کارش بالا...
-
زخم عشق
یکشنبه 18 مهر 1389 18:15
چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد. مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده...
-
سه اصل زندگی...
جمعه 16 مهر 1389 14:13
Three things in life that are never certain سه چیز در زندگی پایدار نیستند Dreams رویاها Success موفقیت ها Fortune شانس Three things in life that, one gone never come back سه چیز در زندگی قابل برگشت نیستند Time زمان Words گفتار Opportunity موقعیت Three things in human life are destroyed سه چیز در زندگی انسان را خراب می...
-
سفید.. سیاه
سهشنبه 16 شهریور 1389 12:05
یه بزرگی میگه : برای داشتن چیزی که تاکنون نداشته ای باید طوری باشی که تاکنون نبوده ای ! یه بزرگ دیگه میگه : برای بدست آوردن چیز هایی که آرزو می کنی باید اول جاشون رو توی زندگیت خالی کنی ! باد می وزد … میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی تصمیم با تو است . . . زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه...
-
بیاموزیم که ...
سهشنبه 2 شهریور 1389 15:46
با احمق بحث نکنیم و بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند. با وقیح جدل نکنیم، چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه می کند. از حسود دوری کنیم، چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی آید. تنهایی را به بودن در جمعی که ما را از خودمان جدا می کند،ترجیح دهیم. از «از دست...
-
گردنبند بدلی
شنبه 9 مرداد 1389 10:06
جینی دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود… یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد. مادرش گفت : ” خوب! این گردن بند قشنگیه، اما قیمتش زیاده ،...
-
آهنگری که روحش را وقف خدا کرده بود
یکشنبه 3 مرداد 1389 18:44
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش اوضاع درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا که عجبا. درست بعد از این که...
-
گل صداقت
دوشنبه 28 تیر 1389 12:01
افسوس که سالهاست در این دیار این گل خشکیده اینقدر این قصه زیباست که حتی اگه شنیده باشین تکرارش هم دلنشینه گل صداقت دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر...
-
دنبال خدا نگرد
چهارشنبه 23 تیر 1389 18:03
دنبال خدا نگرد... به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست به دنبالش نگرد خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست خدا در قلبی است که برای تو می تپد خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد خدا آن جاست در جمع عزیزترین هایت خدا در دستی است که...
-
یادگار
یکشنبه 13 تیر 1389 10:54
می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی می رسد روزی که احساس مرا باور کنی می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار نامه هایی را که با دریای اشکت تر کنی می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی بوته های وحشی گل را ز غم پرپر کنی می رسد روزی که صبرت سر شوددر...
-
بستگان خدا
دوشنبه 17 خرداد 1389 16:57
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک ، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد. در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد....
-
زیباترین قلب
شنبه 1 خرداد 1389 11:15
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد. جمعیت زیاد جمع شدند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشهای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیدهاند. مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت. ناگهان پیر...
-
ملاقات با خدا
سهشنبه 28 اردیبهشت 1389 15:32
ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند: « امیلی عزیز، عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم. با عشق، خدا» امیلی همان طور که با دست...
-
عجب خوش شانسی!
یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 15:21
پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند:عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد! روستا زاده پیر جواب داد: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه!...
-
نکته ای از انجیل
یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 11:59
او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست.» در Malachi آیه 3:3 آمده است: این آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها نمی دانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی می تواند داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و...
-
جملاتی از دکتر شریعتی
شنبه 11 اردیبهشت 1389 17:29
من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند . ----------------------------------------------------------- به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد....
-
خواسته هایی از خدا...
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 08:23
از خدا خواستم تا درد هایم را از من بگیرد. خدا گفت: نه! رها کردن کار توست ٬ تو باید از آنها دست بکشی. از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد. خدا گفت: نه! شکیبایی ٬ زاده رنج و سختی است ٬ شکیبایی بخشیدنی نیست ٬ به دست آوردنی است. از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد. خدا گفت: نه! من به تو نعمت و برکت داده ام ٬ حال با توست که...
-
نقات ضعف
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 08:22
کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد… پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد! استاد پذیرفت و به پدرکودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی...
-
هیچ گاه نا امید نشو
دوشنبه 16 فروردین 1389 13:19
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد. سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر...
-
مداد
یکشنبه 15 فروردین 1389 11:21
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی . پسرک با...
-
یادم باشد...
یکشنبه 15 فروردین 1389 11:19
یادم باشد یادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاک زیستن یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ... یادم باشد باید با...
-
چاله
یکشنبه 15 فروردین 1389 11:18
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ... یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای! یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت! یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد! یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!! یک پزشک برای او دو قرص...
-
خودت را باور داشته باش
یکشنبه 8 فروردین 1389 17:42
وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز و دویدن که آموختی ، پرواز را ------------ -- راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند ------------ --------- - دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر ------------ --------- -- و...
-
بهشت
یکشنبه 8 فروردین 1389 10:40
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ، فرشته پری به شاعر داد و شاعـر شعری بـه فرشته . شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت. و فرشته شعـر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت . خدا گفت: دیگر تمام شد.دیگرزندگی برای هر دوتان دشـوار می شود. زیرا شاعری که بـوی آسمـان را بشنود ، زمیـن برایش کوچـک اسـت...
-
جلب اعتماد
یکشنبه 8 فروردین 1389 10:39
می خواست اعتمادم را جلب کند. با یه شال بنفش و مانتوی همرنگ شالش، با یک سوییچ بی ام و که داشت به صورت اضطراب آلودی به دور انگشتش می چرخاند نشسته بود در صدر مجلس. با خنده ای در را بستم و به همه سلام کردم. همه بودند. برادر و خواهر بزرگترم و پدر و مادر. همه او را می شناختند. ستاره بود. دوست دانشگاهی من. چند روز پیش از من...
-
عشقولانه
یکشنبه 8 فروردین 1389 10:12
محبت مثل یه سکه می مونه ،که جای اون تو قلکه دله برای در اوردنش باید دلو بشکنی . زندگی یا گله یا پوچ،با تو گل بی تو پوچ. عشق یعنی یکی چتر شود و دیگری نداند که چرا خیس نشد ! احساساتت رو روم بنویس .عصبانیتهات رو روم خط خطی کن . اشکاتو باهام پاک کن.حتی اگه سردت شد بسوزونم تا گرم بشی .فقط دورم ننداز. بازی روزگار را نمی...
-
دلیل عشق
یکشنبه 8 فروردین 1389 10:05
Once a Girl when having a conversation with her lover, asked یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید Why do you like me..? Why do you love me چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟ I can"t tell the reason... but I really like you دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"دوست دارم You can"t even tell me the...
-
پیامی از سوی خدا
پنجشنبه 5 فروردین 1389 22:57
می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود. همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم. دلتنگی هایت را از خودت بپرس. و نگران هیچ چیز نباش! هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است! اما من نمی خواهم تو همان باشی! تو باید در هر زمان بهترین باشی. نگران شکستن دلت نباش!...