راز...

زندگی همچون قماریست....

راز...

زندگی همچون قماریست....

نقات ضعف

کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد…
پدر کودک
اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!
استاد پذیرفت و به پدرکودک 
قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند.
در طول شش 
ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از شش ماه خبر  رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.
استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات
فقط روی آن تک فن کار کرد.
سر انجام مسابقات انجام شد و کودک 
توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!
سه ماه بعد کودک 
توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود.
وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی 
اش را پرسید.
استاد گفت: “دلیل پیروزی 
تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی!
یاد بگیر که در زندگی، از نقاط ضعف 
خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی 

 

گروه اینترنتی درهم | www.darhami.com

یادم باشد...


یادم باشد

 


 یادم باشد که روز و روزگار خوش 

  

است  وتنها دل ما دل نیست 

  

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و 

 

 جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت  

 

ندهم 

  

یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم  

 

وبرای سیاهی ها نور بپاشم 

  

یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم و 

 

 از آسمان درسِ پـاک زیستن  

 

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ... 

  

یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار  

 

کنم مبادا دل تنگش بشکند  

 

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن  

 

به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات  

 

گذشتگان  

 

یادم باشد زندگی را دوست دارم  

  

یادم باشد هرگاه ارزش زندگی یادم رفت  

 

درچشمان حیوان بی زبانی که به سوی  

  

قربانگاه میرود زل بزنم تا به مفهوم بودن  

 

پی ببرم  

 

یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز  

 

شبانه ی دوره گردی که از سازش عشق  

 

می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد  

 

 یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته  

 

باشم  

 

یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس  

 

فقط به دست دل خودش باز می شود  

 

یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان  

 

نکنم تا تنها نمانم  

 

یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و  

 

نترسانم  

 

یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها  

 

آموخت   

 

یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم  

 

یادم باشد زمان بهترین استاد است  

  

یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به  

 

پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم  

 

یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید  

 

روزی دشمنم شود  

 

یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی  

 

دوستم شود  

 

یادم باشد قلب کسی را نشکنم  

  

یادم باشد زندگی ارزش غصه  

 

خوردن ندارد
 

یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
 

یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید  

 

تنها چیزیست که دارد  

 

یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست  

 

یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه  

 

می توانند مهربان و دلسوز باشند  

 

یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات
  

بیایید همگی یادمان باشد و به هم یادآوری  

 

کنیم 

 

یادم باشد حرفی نزنم که به  

 

کسی بر بخورد نگاهی نکنم که  

 

دل کسی بلرزد خطی ننویسم که  

 

آزار دهد کسی را  

 

 

چاله

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی آمد دست او را گرفت و او را از چاله بیرون  

آورد.......! 

 

خودت را باور داشته باش

وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز

و دویدن که آموختی ، پرواز را

------------ --

 

 


راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند

 

------------ --------- -

 

 

 

دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر

------------ --------- --

 

 

 


و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی

------------ --------- --


من راه رفتن را از یک سنگ آموختم ، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت

------------ ---------

بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند

------------ --------- -

پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند

------------ --------- --------

 

پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند

------------ --------- --------

 

اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت

کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید

و درختی که پاهایش در گل بود، از پرواز بسیار می دانست

------------ --------- ---

آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت

------------ --------- ------

 

وقتی داری در دریای زندگی سفر میکنی ..از طوفان ها و امواج نترس

بگذار تا از تو بگذرند ..تو فقط به سفرت ادامه بده و استقامت داشته باش

همیشه به خاطر داشته باش ..دریای آرام ناخدای با تجربه و ماهرنمی سازد 

------------ --------- -------

 

جایی در قلب هر انسان وجود دارد که در آن افکار تبدیل به آرزو میشوند و آرزوها به اهداف بدل می گردند

------------ --------- --------- -----

 

جایی که در آن هر غیر ممکنی ؛ممکن می شودتنها اگر به هدف هایمان ایمان داشته باشیم


------------ --------- -------

 

 

 

 

چند چیز هست که برای یک زندگی شاد و موفق به آن نیاز داریم

..اعتقادات..اهداف و آرزوها ..عشق ..خانواده و دوستان 

 

------------ --------- --------- --

 

و از همه مهم تر اعتماد به نفس

 

 

خودت را باور داشته باش  

 

لقمان

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

·     اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

·        دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی

·        و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی


پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست