راز...

زندگی همچون قماریست....

راز...

زندگی همچون قماریست....

جواب های حکیمانه...




زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.

اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟

سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت : تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد.
گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه  
غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
نظرات 2 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 07:06 ق.ظ http://1w1p.blogsky.com

واسه تبریک اومدم ولی متنت خیلی زیبا بود.

ولادت حضرت فاطمه الزهرا (س) و روز زن رو به شما تبریک میگم.

خیلی ممنون
شما لطف داری
ممنون که یادم بودی

آرزو سادات سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 12:40 ب.ظ http://khodetokhodam.blogsky.com

چه قشنگ بود واقعا خوب جوابشو دادن!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد